Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - برترين ها: سال 2012 بود که جولي تازه فيلم "در سرزمين خون و عسل" را به اتمام رسانده بود. دلش مي خواست پروژه بعدي اش هم به همين اندازه معنادار باشد و داستان آنگ تا همين لحظه به مدت يک دهه با او بود. همان برهه اي که يک پيش‌نويس تمام شده از چيزي که مي خواستند بسازند آماده شد، شانس کارگرداني فيلم "شکست‌ناپذير" (Unbrocken) بر اساس کتاب پرفروش لورا هيلن‌برند، براي جولي پيش آمد و در نتيجه آنها فيلمنامه را کنار گذاشتند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



پس از آن مدوکس که داستان زندگي خاله لونگ را مي دانست، اين قضيه را پيش کشيد و به گفته جولي: «مدوکس بود که گفت: "وقت انجامش رسيده."» جولي مي دانست که مدوکس عميقاً درگير توليد اين فيلم خواهد شد و آنجا خواهد ايستاد و به چيزهاي وحشتناکي که هم ميهنانش بر سر هم آوردند خواهد نگريست. بنابراين بايد آماده مي شد.

جولي و آنگ دوباره روي آن پروژه برگشتند. مدوکس که در تيتراژ فيلم به عنوان تهيه‌کننده اجرايي نام برده شده، پيش‌نويس ها را يکي پس از ديگري مي خواند و نظراتش را مي داد. جولي اين پروژه را به نتفليکس برد که در آنجا تد ساراندوس، مدير ارشد خلاقيت، بي درنگ پاي آن امضايش را گذاشت. ساراندوس اينطور به ياد مي آورد: «در اتاق، جولي تجربه اي ديداري از آنچه اين فيلم مي تواند باشد خلق کرد. اين فيلم از بسياري جهات درباره مرگ زيبايي است، درباره اينکه چطور خمرهاي سرخ همه چيزهاي زيبا را کشتند، حتي رنگ را، که بخشي از شادي زندگي مي شود... اين چيزي بود که بيش از بقيه مرا ميخکوب و مجذوب کرد.»

عليرغم پيوندهاي کامبوجي جولي، وي حس کرد که نياز دارد يک فيلمساز کامبوجي در هدايت اين پروژه به او کمک کند. بنابراين با ريتي پان، يکي از مشهورترين فيلمسازان کامبوج، تماس گرفت. ريتي اعضاي خانواده اش را در اين نسل کشي از دست داده بود و در چندين مستند، از جمله در "تصوير گمشده" (The Missing Picture) خمرهاي سرخ را به تصوير کشيده بود، فيلمي که نامزد جايزه اسکار بهترين فيلم غير انگليسي زبان در سال 2014 شد.

جولي و پان به اين نتيجه رسيدند که تنها راهي که اين فيلم مي تواند ساخته شود اين است که کامبوج بخواهد اين فيلم ساخته شود، و اين نتيجه اي پيش بيني شده و قطعي نبود، با توجه به اينکه کامبوجي ها هنوز هم تا حدودي نسبت به تاريخ دردناک خود، تودار و کم‌حرف هستند؛ همانطور که مي دانيد فيلم "ميدان هاي کشتار" (The Killing Fields) ساخته رولند جافه در سال 1984 درباره خمرهاي سرخ، اجباراً در تايلند و جاهاي ديگر فيلمبرداري شد.

دادگاه هاي جنگ که در سال 2009 آغاز شدند و هنوز ادامه دارند، به مطرح کردن اين موضوع کمک کردند. با اين حال جولي هنوز نگران بود و با احتياط به وزير فرهنگ اين کشور نزديک شد و توضيح داد که آنها مي خواهند نه فقط داستان آنگ بلکه داستان يک ملت را به تصوير بکشند. آنگ مي گويد که سابقه کار جولي در کامبوج بي تأثير نبود. «در کشوري مانند کامبوج، احترام خيلي جايگاه مهمي دارد: احترام به يکديگر، احترام به فرهنگ، احترام به تاريخ، احترام به بزرگترها. آنجي با اين احترام وارد کامبوج مي شود.»



کامبوج با تمام وجود او را پذيرفت و به مدت چند روز باتام‌بنگ را براي فيلمبرداري بستند و به فيلمسازان مجوزهاي ورود به مناطق دورافتاده و ممنوعه دادند و از ارتش واقعي خود، 500 نفر در اختيارشان دادند تا نقش ارتش خمرهاي سرخ را بازي کنند. جولي مي گويد: «اين چيز شعرگونه اي نيست که بگوييم "اين فيلم توسط اين کشور ساخته شد".» با احتساب بازيگران و دست اندر کاران پشت صحنه، حدود 3500 کامبوجي به ساخت فيلم کمک کردند.

براي انتخاب بازيگران بچه در فيلم، جولي به يتيم خانه ها، سيرک ها و مدارس دورافتاده سر زد و بطور خاص به دنبال بچه هايي بود که سختي را چشيده باشند. براي يافتن بازيگر نقش اول فيلم که نقش لونگ آنگ جوان را قرار بود بازي کند، مسئولين انتخاب بازيگر، يک بازي طراحي کردند که در واقعيت چيز آزاردهنده اي بود: آنها روي ميز پول مي گذاشتند و از بچه ها مي خواستند تا به چيزي فکر کنند که آن پول را برايش نياز داشتند و بعد پول را بقاپند و فرار کنند. کارگردان نيز وانمود مي کرد که به دنبال بچه مي دود تا او را بگيرد و وقتي بچه را مي گرفت، بچه بايد يک دروغ سر هم مي کرد.

جولي مي گويد: «سري موک (دخترکي که در نهايت براي اين نقش انتخاب شد) تنها بچه اي بود که براي مدتي خيلي خيلي طولاني به پول خيره شد. وقتي مجبورش کردند که پول را برگرداند، غرق در احساسات شد و همه اين احساسات متفاوت دوباره بازگشتند.» جولي زير گريه مي زند و مي گويد: «وقتي بعداً از او پرسيدند که پول را براي چه مي خواسته گفت که پدربزرگش مرده و آنها پول کافي براي يک تشييع جنازه آبرومند نداشتند.»

جولي مي گويد که اين پيوند اصيل با درد در همه افرادي که درگير اين پروژه بودند، بيدار بود و صحنه هايي ساخته بود که وي قبلاً هرگز نديده بود: «هيچ فردي در اين فيلم نبود که پيوندي شخصي با آن نداشته باشد. آنها براي کار کردن و انجام وظيفه يا شغل نمي آمدند. آنها براي احترام به مردمي مي آمدند که در خانواده خود از دست داده بودند و به خاطر احترام به آنها بود که براي باز خلق آن مي آمدند... اين باعث مي شد چيزي براي آنها کامل شود.» بعضي از آنها کابوس هايشان يا خاطرات شان زنده مي شد.

به همين دليل، يک تراپيست هر روز در صحنه فيلمبرداري حاضر بود. همچنين عابران و بينندگان عجيب و غريبي بودند که انگار نمي دانستند يک فيلم در حال ساخته شدن است و تحت تأثير قرار گرفته و شوکه مي شدند. جولي مي گويد: «در يک صحنه، وقتي خمرهاي سرخ به روي پل مي آمدند، بعضي از مردم بودند که روي زانو افتاده و شيون مي کردند. آنها از اينکه مي ديدند خمرهاي سرخ بازگشته اند، وحشت مي کردند.»

با توجه به مقياس و پيچيدگي اين فيلم، شايد اگر يک کارگردان هاليوودي ديگر بود، آگاهانه يا ناآگاهانه، مداخله مي کرد و به نحوي نفوذش را بکار مي برد که گستاخانه و بي احترامي به نظر مي رسيد. به گفته آنگ و پان، جولي آنقدر خوب کامبوج را مي شناسد که خصلت هاي اخلاقي اين کشور را پيدا کرده است. پان تعريف مي کند که چگونه وي سر وقت ناهار، مثل بقيه در صف مي ايستاده و هرگز صدايش را بالا نمي برده است. او مي گويد: «ما اينجا فرياد نمي زنيم. صحبت مي کنيم.» در کامبوج، داد زدن نه تنها بي احترامي است، بلکه نشانه اي از ضعف هم محسوب مي شود.

چشم هاي زيادي روي مدوکس بود که حالا به اندازه جولي در کامبوج مشهور است. جولي مي گويد: «اين راهي براش بود تا قدم به جاهايي بذاره که به احتمال زياد والدين واقعي ش هم به اونجاها قدم گذاشتن.» جولي مطمئن نبود که واکنش مدوکس به اين تجربه چگونه خواهد بود. آيا ارتباط برقرار خواهد کرد؟ آيا تمايل به فرار خواهد داشت؟ يک روز صبح هنگام فيلمبرداري وقتي جولي از مدوکس شنيد: «مي تونم با دوستام برم تو خونه م بخوابم؟» (منظورش خانه شان در جنگل بود که در سال 2002 جولي خريده بود) بسيار هيجانزده و خوشحال شد: «تابحال نشنيده بودم به اونجا بگه خونه.

هيچ وقت نمي توني مجبورشون کني. نمي توني بگي: "اين عالي نيست؟" فقط بايد يه جورايي دائم اونارو به اونجا ببري و اونو جلوشون بذاري... و اميدوار باشي که غرور و افتخار رو در اون پيدا کنند و آرامش بيابن.» جولي تلاش براي پيوند دادن مدوکس با زادگاهش را يک تلاش خانوادگي و نه يک تلاش انفرادي مي داند، همانطور که در مورد زاهارا در اتيوپي و در مورد پکس در ويتنام اين کار را کرد. به همين دليل، وقتي پيت در حال فيلمبرداري "ماشين جنگي" (War Machine) در خاورميانه بود، پنج فرزند ديگر نيز با او به کامبوج رفتند و نقشي رسمي يا غيررسمي در فيلم مادرشان بازي کردند. پکس عکاسي کرد و چهارتاي ديگر هر روز در صحنه فيلمبرداري بودند و با ديگر بچه بازيگرها، دوستان صميمي شدند.



در ماه فوريه، فيلم با 1000 نفر بيننده در آمفي تئاتر فضاي باز در نزديک معبد انگکور وات براي اولين بار به نمايش درآمد. طبق گزارشات متعدد، اين اکران پر از اشک و گريه، يادآوري گذشته ها و تخليه رواني بود. چيزي که جولي را بيش از هر چيز ديگري تکان داد اين بود که «مردم کامبوجي يک اکران بزرگ براي يک فيلم سينمايي داشتن. اونا فيلمي رو تماشا کردن که خودشون صحنه هاش رو ساختن. اين بازيگران خودشون بودن که عالي ظاهر شدن و کشور خودشون بود که عليرغم همه چيزاي وحشتناک، زيبا ديده شد.»

افسوس، زماني که جولي مشغول ساختن تاريخ براي يک کشور بود، رابطه اش با پيت رو به نابودي بود. وقتي فيلم "اول پدرم را کشتند" به مرحله پس از توليد رسيد، در تابستان 2016، اوضاع بد شد. جولي مي گويد: «نمي خواستم از اون کلمه (بد) استفاده کنم... اوضاع "سخت" شد.» حرف و حديث هايي در هاليوود شنيده مي شد مبني بر اينکه سبک زندگي شان به پيت فشار آورده و او به دنبال زندگي پايدارتر و زندگي نرمالي براي کل خانواده است.

وقتي اين سوال را مطرح مي کنم، تنها لحظه اي است که جولي حالت دفاعي مي گيرد و فوراً با حرارت مي گويد: «سبک زندگي ما به هيچ وجه منفي نبود. مشکل ما اين نبود. اين يکي از بهترين فرصت هاييه که ما ميتونيم به بچه هامون بديم و همينطور مي مونه... اونا شش فرد فهميده، با اراده و خاکي هستن. من به اونا افتخار مي کنم.» جولي ثابت کرد که به خاطر بچه ها، نمي خواهد درباره جدايي حرف بزند. و با اين حال به نظر مي رسد که مي خواهد منظورش را انتقال دهد و اين مستلزم انتخاب محتاطانه کلمات است: «اونا تا الان خيلي شجاع بودن. اونا خيلي شجاع بودن.»

يعني چه زماني شجاع بودن؟

جمله هاي ما به يک اندازه رازگونه است: «در زمان هايي که بايد مي بودن. همه ما در حال بهبود يافتن از وقايعي هستيم که به درخواست طلاق منجر شدن... اونا از طلاق حالشون خوب نميشه. اونا از زندگي، از چيزهايي که تو زندگي هست، حالشون خوب ميشه و بهبود پيدا مي کنن.»

به مصاحبه برد پيت با جي کيو استايل (صحبت هاي پيت درباره به گردن گرفتن تقصيرها و بازسازي وجهه اش در دل و ذهن مردم) اشاره مي کنم و مي پرسم آيا اين قضيه او را غافلگير کرد که در جواب با حالتي بي اعتنا مي گويد: «نه» به گزارش هاي مطبوعات در مورد اينکه رابطه شان رو به بهبود است اشاره مي کنم و مي پرسم آيا اين قضيه حقيقت دارد. مکثي طولاني مي کند. پايين را نگاه مي کند و يک جواب آماده مي کند: «ما به هم اهميت ميديم و به خونواده مون اهميت ميديم و هر دوي ما براي يه هدف مشترک تلاش مي کنيم.» عصبانيت و درد درست زير پوستش حس مي شود، ولي احساساتش را کنترل مي کند: «وقتي بچه بودم، خيلي نگران مادرم بودم... خيلي. نمي خوام بچه هام نگران من باشن. فکر مي کنم خيلي مهمه که زير دوش گريه کنم و نه جلوي چشم اونا. اونا بايد بدونن که همه چي درست ميشه حتي وقتي خودت ازش مطمئن نيستي.»

تعصب او نسبت به بچه ها پس از نزديک شدن به مرز سرطان تخمدان، شديدتر شده است؛ بيماري اي که زندگي مادرش را در سن 56 سالگي از او و ديگر اعضاي خانواده گرفت. جولي در سال 2013 مقاله اي در نيويورک تايمز درباره تصميمش براي جراحي پيشگيرانه مستکتومي دوگانه و جراحي ترميمي پس از آنکه فهميد داراي ژن BRCA1 است، منتشر کرد. دو سال بعد، وقتي در اتاق تدوين فيلم "در کنار دريا" (By the Sea) مشغول کار بود، دکترش با او تماس گرفت و گفت که نگران نتيجه آزمايش خون او و احتمال وجود سرطان است.

«ده دقيقه بعد، اتاق دور سرم مي چرخيد و فقط به اين فکر مي کردم: "چطور ممکنه؟"» او اين خبر را از فرزندانش پنهان کرد و تست هاي بيشتري انجام داد و چند روز عذاب آور ديگر هم صبر کرد. وقتي بالاخره فهميد که سرطان ندارد، مي گويد: «به زانو افتادم.» سپس وقت دکتر گرفت تا تخمدان هايش را دربياورند. «با خوشحالي به اتاق عمل رفتم. ورجه ورجه مي کردم. چون تو اون نقطه و در اون زمان، اين يه اقدام پيشگيرانه بود.» و فوراً يائسه شد.

پارسال، جولي علاوه بر فشار خون دچار فلج بِل هم شد، که ناشي از صدمه به عصب هاي صورت است و باعث مي شود يک طرف صورت شل و آويزان شود. وي مي گويد: «گاهي زن ها در خانواده ها، خودشون رو در اولويت آخر قرار ميدن تا اينکه اين روي سلامت شون خودشو نشون ميده.» وي طب سوزني را عامل بهبود کامل از اين فلج قلمداد مي کند.



مي گويد که اخيراً پوستش خشک تر شده و موهاي سفيد بيشتري دارد و در اين باره مي گويد: «نمي تونم بگم بخاطر يائسگيه يا سال بدي داشتم.» اينکه وي هنوز هم نماد جذابيت براي کسي باشد، برايش خنده دار به نظر مي رسد. ولي مي گويد: «در واقع حس زن بودن بيشتري دارم چون حس مي کنم در مورد انتخاب هام باهوش‌تر شدم و خانواده رو در اولويت قرار ميدم و مسئول و کنترل کننده زندگيم و سلامتيم هستم. به نظر من، اين چيزيه که يه زن رو کامل مي کنه.»

گذشته از مراسم تبليغاتي براي فيلم "اول پدرم را کشتند" در ماه جاري در شبکه نتفليکس، جولي هيچ علاقه اي به کار کردن روي فيلم ديگري در حال حاضر ندارد، زيرا زندگي اش جايي براي آن ندارد و مي گويد: «فقط مي خوام درست صبحانه درست کنم و خونه داري کنم. اين عشق و علاقه منه. به درخواست بچه هام، دارم کلاس آشپزي ميرم. وقتي شب ها به رختخواب ميرم از خودم مي پرسم آيا امروز مامان خوبي بودم يا امروز روز متوسطي بود؟» (البته شايعاتي شنيده ايم مبني بر اينکه او در حال مذاکره براي نقش آفريني در فيلم بازسازي شده بيل کاندون از فيلم "عروس فرانکن اشتاين" محصول سال 1935 است.)

رابطه اش را با پدرش نيز از نو ساخته، زيرا مدتها بود که اين دو با هم حرف نمي زدند: «اون خيلي خوب درک مي کنه که بچه ها در اين برهه به پدربزرگشون نياز دارن. ديشب يه جلسه تراپي داشتم که اونم حضور داشت. اون قانون اينجارو مي دونه و مي دونه که نبايد بذاره بازي ش بدن. فقط بايد يه بابابزرگ باحال باشه که خلاقه و با اونا مي گرده و قصه ميگه و تو کتابخونه کتاب مي خونه.»

منبع اصلي آرامش او آنگ بوده است: «اون از اون دوستاييه که آستيناشو بالا زد، سوار هواپيما شد و صبح کريسمس کمکم کرد. اون نزديکترين و صميمي ترين دوستم بوده و روي شونه ش گريه کردم.»

فردا، جولي و فرزندانش عازم آفريقا هستند. آنها به ناميبيا مي روند، جايي که شايلو به دنيا آمد و سپس به کنيا، جايي که جولي بايد وارد پروژه پيشگيري از خشونت جنسي شود، نهادي که خودش همراه با ويليام هيگ، وزير امور خارجه سابق بريتانيا، آن را بنا نهادند.

اعضاي ارتش بريتانيا و حافظين صلح در مورد نحوه محافظت از زنان در برابر خشونت جنسي در مناطق بحراني، آموزش خواهند ديد. معلوم است که اين يک برنامه سفر رويايي براي يک بچه نيست و جولي اعتراف مي کند که از سوي بچه هاي بزرگترش کمي مخالفت شنيده است: «مي دونم که پسرا حالا به سن نوجووني رسيدن و شايد دلشون بخواد با دوستاشون تلويزيون تماشا کنن و اونا قبلاً به آفريقا رفتن و شايد به اندازه بچه هاي کوچکترم هيجانزده نباشن. ولي واقعاً منو به چالش نمي کشن و اذيتم نمي کنن.

فقط لب تختم مي شينن و ميگن: "مي خوايم اونجا چيکار کنيم؟"» وي به آنها اطمينان داده که برايشان فعاليت هاي سرگرم کننده اي مانند "شن سواري" برنامه ريزي کرده است. در هر صورت «اونا مي دونن که اين مهمه و مي دونن که مامان فکر مي کنه که وقتي اونا بزرگتر بشن هم اين مهم خواهد بود.»



وي مي داند که اين کمي عجيب و غريب به نظر مي رسد، ولي نمي تواند در مورد شخصيتش کاري کند: «من هيچوقت از خواب بلند نشدم که فکر کنم مي خوام يه زندگي جسورانه داشته باشم. ولي نمي تونم جور ديگه اي هم زندگي کنم. درست مثل اينکه نمي تونم خوراک بپزم. نمي تونم آروم يه جا بشينم.» با وجود تمام صحبت هايش در مورد علاقه به خانه داري، حالا که صحبت از آفريقا شده، نطقش باز شده و قرار ندارد براي اينکه به آنجا فرار کند: «نه ماهه که دارم سعي مي کنم فقط تو خونه داري و جمع کردن مدفوع سگ از روي زمين و شستن ظرف ها و قصه گفتن شبانه، خيلي خوب باشم.

و تو هر سه اينها دارم بهتر ميشم. ولي حالا نياز دارم به اينکه بوت هامو بپوشم و به سفر برم.» وي معتقد است که اراده شخصي او به ديگران سرايت مي کند. همين چند روز پيش بود که با ناکس در مورد اينکه "وانمود کن نرمال هستي" شوخي مي کرد. «ناکس بهم گفت: "کي مي خواد نرمال باشه؟ ما نرمال نيستيم. بيا هيچوقت نرمال نباشيم." مرسي – آره! ما نرمال نيستيم. بيا نرمال نبودن رو در آغوش بکشيم!»




عکس ها از مرت آلاس، عکاس مشهور ترکيه اي و مارکوس پيگوت / استايلينگ از جسيکا ديل

مصاحبه توسط اوجينيا پرتز در ساعت 12:44 بعداز ظهر روز 26 جولاي 2017 براي شماره استايل مجله ونيتي فير

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۲۲۲۶۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

موی روی لاله گوش نشانه چیست؟

به گزارش گروه اجتماعی ایسکانیوز، حضور موی گوش یا موی درون گوش را نباید به آسانی نادیده گرفت. اگر چشمان پنجره‌های روح هستند، گوش‌ها پنجره‌هایی به سمت قلب محسوب می‌شوند. به همین دلیل، ما در بخش سلامت می‌خواهیم به شما بگوییم که حضور موی گوش شما می‌تواند به عنوان یک هشدار جدی درباره سلامتی شما باشد. به گفته علم، موهای درون مجرای گوش، مانند یک باغ کوچک پر از موهای سیاه، یک نشانه شایع برای حمله قلبی است.

بیشتر بخوانید: چگونه تشخیص دهیم ریزش مو داریم؟

در سال ۱۹۷۳ دکتر ساندرز تی. فرانک و تیم تحقیقاتی اش پژوهشی را در ژورنال پزشکی نیو اینگلند منتشر کردند که مدعی بودند چین و چروک مورب نرمه‌ی گوش، که بعداً به نام "علامت فرانک" شناخته شد، می‌تواند نشان‌دهنده‌ی وجود بیماری سرخرگ‌های قلبی (سی اِی دی) باشد.

سی اِی دی یک مشکل گرفتگی عروق است که در آن پلاک‌های مومی درون رگ‌ها جمع می‌شوند و با نام تصلب شرایین نیز شناخته می‌شود. هنوز هم نمی‌دانیم چگونه این ایده به ذهن این پزشکان رسید، اما پژوهش‌های بعدی نیز نشان داده‌اند که علامت فرانک می‌تواند نشان دهنده‌ی بیماری‌های قلبی و عروقی دیگری نیز باشد.

گروهی از پزشکان که به این ارتباط غیب‌گویانه بین گوش و قلب معتقد شده بودند، برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش که آیا موی داخل مجرای گوش می‌تواند نشانگر بیماری سرخرگ‌های قلبی باشد، با متخصصان پوست همکاری کردند.

در سال ۱۹۸۴، مطلبی در ژورنال پزشکی نیواینگلند منتشر شد که در آن ادعا شده بود وجود چین و چروک مورب نرمه گوش، که علامت فرانک نامیده می‌شود، می‌تواند نشانگر بیماری سرخرگ‌های قلبی باشد. در این مطالعه که بر روی ۴۳ مرد و ۲۰ زن صورت گرفته بود، ۹۰ درصد از شرکت کنندگانی که این علامت را داشتند، نارسایی قلبی را تجربه کرده بودند.

در گذشته، برخی پزشکان از جمله ریچارد اف. واگنر از دانشکده پزشکی دانشگاه بوستون، باور داشتند که بالا بودن سطح هورمون آندروژن در بدن به دلیل افزایش تولید سلول‌های قرمز خون، می‌تواند منجر به ایجاد لخته در عروق شود.

در سال ۱۹۹۱، پژوهش دیگری نیز در ژورنال قلب انگلستان منتشر شد که بیان می‌کرد در بین ۶۰۲ بیمار مرد مبتلا به سی‌ای دی و ۳۰۰ مرد سالم، وجود چین و چروک مورب نرمه‌ی گوش با افزایش ریسک بروز سی‌ای دی مرتبط است.

همچنین در سال ۱۹۹۲، یک پژوهش دیگر نیز در ژورنال قلب آمریکا منتشر شد که نتایج مشابهی را تأیید کرد. این پژوهش‌ها به معنای قطعی وجود رابطه‌ی میان چین نرمه‌ی گوش و موی گوش با بروز سی‌ای دی نیستند، اما این نتایج باعث شدند که این موضوع مورد توجه پزشکان و پژوهشگران قرار گیرد.

مطابق با یافته‌های ادستون ای، چین نرمه‌ی گوش و موی گوش با بیماری سی‌ای دی در مردان و زنان به شدت مرتبط است. همچنین چین نرمه‌ی گوش با مرگ ناگهانی قلبی (اس سی دی) در مردان مرتبط است. همچنین، بیماران جوان‌تر باعث بالا رفتن ارزش اخباری مثبت می‌شوند.

در پژوهش ای، ۵۲۰ کالبدشکافی مورد بررسی قرار گرفته بود و برخی ویژگی‌های بدنی مانند بی ام آی، وزن طحال، ضخامت چربی شکمی و شش ویژگی دیگر نیز ارزیابی شده بودند. این مقاله در نسخه‌ی ماه ژوئن ۲۰۰۶ ژورنال امریکایی آسیب شناسی پزشکی قانونی منتشر شده بود.

حرف آخر: هر مویی روی لاله گوش علامت بیماری نیست

هنوز دلایل دقیق ارتباط بین موی گوش و حمله‌ی قلبی مشخص نیست. برخی افراد معتقدند که مصرف مکمل‌های تستوسترون ممکن است در این ارتباط نقش داشته باشد، در حالی که دیگران فکر می‌کنند که افزایش وزن و چاقی باعث افزایش خطر حمله قلبی می‌شود. با این حال، هیچ کس نمی‌تواند موی داخل گوش را به طور مستقیم به عنوان عاملی برای این ارتباط مرتبط با حمله‌ی قلبی معرفی کند.

انتهای پیام/

کد خبر: 1229231 برچسب‌ها دانستنی ها

دیگر خبرها

  • ۸۰۰۰ سال پیش، انسان‌ها به اعماق غار تاریک فرانسوی رفتند؛ اما چگونه؟ (+عکس)
  • شکسته شدن بند خاکی در روستای بیجورد بردسکن بر اثر سیلاب
  • برگزاری اولین جشنواره ی خوشنویسی امیرنظام گروسی
  • رکورد قیمت خودروی چینی در ایران شکسته شد
  • استخوان‌های لیبرال دموکراسی غرب و صهیونیسم در حال شکسته‌شدن است
  • رکورد مسابقات فری استایل اسکیت شکسته شد
  • موی روی لاله گوش نشانه چیست؟
  • تست هوش ریاضی: تعداد تخم مرغ‌های باقی مانده چند عدد است؟
  • پیش بینی آریتمی قلبی با هوش مصنوعی
  • بازگشت کریم بنزما به رئال مادری برای درمان